Monday, May 18, 2009

حمایت از نوع مخملباف، زیبا و دلنشین


مخملباف از مهندس موسوی حمایت کرد. زیبا و دلنشین. بدون آنکه بر کسی بتازد. از موسوی حمایت کرد و از کروبی هم به نیکی و نیکنامی یاد کرد. بدون آنکه گوشه و کنایه آید. بدون آنکه از کسی تعجب کند که چرا مانند او نگاه نمیکند. بدون خود پسندیهای رایج در این زمان ما. بسیار زیبا و هنرمندانه بود کارش. من مهمتر از همه این قسمتش را دوست دارم که در مورد تغییر مهندس موسوی نسبت به روزهای اول انقلاب و دهه شصت می نویسد: مهندس موسوی هم عوض شده است. منتها او حتی عوض نشده آن دورانش نیز، از عوض شده امروزه خیلی‌ها بهتر است. و چقدر حرف نهفته است در این کلمات. بعضی ها فکر میکنند اصلاح طلبی بر زبان آوردن کلماتی است که فقط لقلقۀ زبانشان است و بس. آنگاه که در مسند قدرت یا در هر مسند و منبری قرار گیرند دیگر همۀ حرفهای قشنگ را هم از یاد خواهند برد و اعمالی عکس آنها خواهند داشت.
و یا آنگاه که میگوید "تا حالا یک ایرانی را دیده‌اید که خودش را در پول نفت سهیم نداند؟ اما تا حالا چند تا ایرانی را دیده‌اید که خودش را در انقلاب و به‌خصوص جنبه‌های منفی‌اش سهیم بداند؟" آری برخیها یک عذرخواهی خشک و خالی هم نمیکنند از نقشهای منفی که بازی کرده اند چرا که فکر میکنند همیشه حق با آنهاست، در هر دسته و گروهی هم که باشند تفاوتی نمیکند. مخملباف شجاعت حرف زدن را دارد. او زمانی حرف از "نوبت عاشقی" زد که حتی سیاستمدار میانه روی چون مهاجرانی هم نوبت عاشقی را "هوای عفن و آب ناگوار" می شمرد. و عجیب است که مخملباف با شجاعت تمام اینبار میگوید که میر حسین موسوی مصداق واقعی کسی است که به مخالفانش میگوید من مخالف فکر توام، اما جانم را می‌دهم تا تو بتوانی حرفت را بزنی. زیبا بود نامه مخلباف و آموزنده. من این قسمت نامه مخملباف را که دوست تر میدارم ، عینا اینجا درج میکنم. متن کاملش را سایتهای بسیاری از جمله قلم نیوز منتشر کرده اند.

"می‌گویند مهندس موسوی در دوران نخست‌وزیری‌اش انقلابی بود. معلوم است که بود. مگر من نبودم؟ و مگر شما، اگر هم نسل من هستید، انقلابی نبودید؟ در آن دوران از راست و چپ همه انقلابی بودند. و مگر 30 میلیون مردم انقلابی نبودند که همه در خیابان‌ها ریختند و انقلاب کردند؟ چرا آلزایمر مصلحتی می‌گیریم؟ ما مردم ایران چه خوب و چه بد، در سال 57 با اکثریت قاطع انقلاب کردیم و در این تجربه 30 ساله از آنچه کرده بودیم ، خودمان هم عوض شدیم. امروزه چه کسی هست که بعد از این تجربه پر فراز و نشیب 30 ساله، شبیه 30 سال پیشش باشد؟

مهندس موسوی هم عوض شده است. منتها او حتی عوض نشده آن دورانش نیز، از عوض شده امروزه خیلی‌ها بهتر است. او امتحان آزادی‌خواهی و عدالت‌طلبی‌اش را در دوران نخست‌وزیری‌اش داده است. فقط او یک اشکال دارد. و آن این است که هنوز شهید نشده. ما ملتی هستیم که تا کسی شهید نشود، قبول نیست. برای ما آزادی‌خواه کسی است که در زندان است و در حال اعتصاب غذاست. اما همین که آزاد شد، حتی اگر در حال ادامه مبارزه برای آزادی باشد، می‌گوییم کلک بود، از خودشان است.

و چون ما همیشه صد در صد را می‌خواهیم، آن هم صدی که فقط در ذهن خود ما درست است، مدام به وضعیت صفر می‌رسیم. و چون نگاه تاریخی نداریم، مدام تاریخمان تکرار می‌شود. و چون نگاه علمی نداریم، تجربیاتمان را آزمایش نمی‌دانیم تا از آن قانون علمی کشف کنیم. همه چیز را بد شانسی یا خوش‌شانسی می‌گیریم. اگر انقلاب ایران را آزمایشی می‌گرفتیم که سی میلیون نگاه علمی نتیجه آن را چه درست و چه غلط بررسی می‌کند، تا حالا به قوانین خوشبختی اجتماعی خود رسیده بودیم.

چند نفر هستند که به 8 سال اصلاحات به عنوان یک آزمایش علمی اجتماعی دیگر نگاه کنند و از آن آزمایش، قوانین حاکم بر روند حرکت در این جامعه را کشف کنند. هر چند نفر باشند، یکی از آن‌ها مهندس موسوی است. نگاه او علمی است. و به آزمایش انقلاب و اصلاحات، مثل یک آزمایش نگاه می‌کند و نه مثل یک رویا و آرمان. برای او آرمان، آزادی و عدالت است. اما انقلاب و اصلاحات، فقط یک آزمایش بزرگ اجتماعی است که باید منتظر نتایج علمی آن بود. هیچ دانشمندی به آزمایش‌هایش به دیده شکست و پیروزی و یا آرمان و ایمان نگاه نمی‌کند. و مگر بشر جز آزمایش راه دیگری برای شناخت علمی داشته است؟ و مگر شناخت جامعه جز از راه سعی و خطا و آزمایش علمی ممکن است؟

آن‌ها که با انقلاب بدند، طوری غیر علمی از انقلاب حرف می‌زنند که اگر می‌توانستند یک انقلاب دیگر می‌کردند. و برای همین از آزمایش ما نتیجه لازم را نمی‌گیرند و با آن که به آزمایش ما فحش می‌دهند، دنبال تکرار همان آزمایشند. انگار انقلاب نسل ما بد بود ولی انقلاب نسل آن‌ها خوب است.

از طرفی ما ایرانی هستیم. و ما ایرانی‌ها در سود شریکیم، اما در زیان شراکتمان را به هم می‌زنیم. تا حالا یک ایرانی را دیده‌اید که خودش را در پول نفت سهیم نداند؟ اما تا حالا چند تا ایرانی را دیده‌اید که خودش را در انقلاب و به‌خصوص جنبه‌های منفی‌اش سهیم بداند؟

برای ریاست جمهوری ما یک چگوارا می‌خواهیم که ضمنا گاندی باشد و در عین حال مسلمان و شبیه حضرت علی و در عین حال سکولار و حتی لاییک که در متن همه جریانات از اول انقلاب بوده باشد، اما با هیچ کسی، دوستی و یا مراوده و یا دشمنی نکرده باشد، و خیلی هم با تجربه باشد، اما قاطی هیچ جریانی نبوده باشد. و بعد از مدتی طولانی شکنجه و اعتصاب غذا شهید شده باشد.

مگر می‌شود یک شهید آزادی و عدالت را یافت که رییس جمهور ما شود؟"

No comments:

Post a Comment