در گرماگرم انتخابات ریاست جمهوری مساله سوال از میر حسین در خصوص اعدامهای سال شصت و هفت هم شکلی جدی به خود گرفته است. بدیهی است که هر انسان آزاده ای باید از اعدام افراد بیگناه یا آنانیکه طبق قانون مستحق اعدام نبوده اند آزرده بوده و آنرا به شدت محکوم کند. اما این را هم باید پذیرفت که نمیتوان از یک سیاستمدار انتظار داشت در مورد همه امور جامعه موضعی کاملا شفاف بگیرد. هر سیاستمداری در هر جامعه ای که باشد با پارهای از محدودیتهای عملی روبروست. مثلا بوش و اوباما نمیتوانند مسولیت کشته شدن صدها هزار عراقی را که از زمان فتح عراق توسط آمریکا به شیوههای مختلف کشته شده اند بر عهده بگیرند. آنها حتی نمیتوانند مسولیت کارهای خطای افسران عالی رتبۀ مریکایی را هم قبول کنند. برای اینکه در مقام رییس جمهور بودن و ماندن محدودیتهای عملی را تحمیل میکند. این فقط به عنوان مثالی برای فتح باب بحث است وگرنه قصدم مقایسهی موردی نیست. محدودیتهای هر جامعه با دیگری متفاوت است و عوامل مختلفی از جمله سیستم سیاسی موجود، فرهنگ عمومی و باورهای ملی و مذهبی دست به دست هم داده و این محدودیتها را شکل میدهند.
با این مقدمه میخواهم به این بحث بپردازم که آیا میر حسین به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری باید روشنگرو محکوم کننده اعدامهای دهۀ شصت باشد یا خیر؟ در جواب کوتاه این سوال میگویم در یک فضای ایدهآل بله. اما در فضای کنونی لزوما پاسخ این سوال مثبت نیست. برای توضیح این پاسخ نیاز است ماجرای این اعدامها و فضایی را که این وقایع در آن شکل گرفت اندکی بشکافیم.
اعدامهای سال 67 در شرایطی صورت گرفت که ایران در جنگ با عراق متحمل فشار فراوانی بود و عقب نشینیهای متعدد در جبههها را آغاز کرده بود تا حدی که بر خلاف موضع قبلیاش مجبور به پذیرش قطعنامۀ 598 شده بود. از طرفی سازمان مجاهدین خلق با پشتیبانی صدام و با استفاده از ضعف ایران در جنگ اقدام به پیشروی در مرزها کرده و بطور تمام عیار با رژیم ایران وارد نبرد مسلحانه شده بود. این همه در حاکمیت ایران مخصوصا در رهبری سالخوردۀ آن باعث ایجاد یک فضای وحشت و هراس و از طرفی یک خشونت جنون آمیز شده بود. اگر به متن بیانیهها و مکاتبات خمینی (فارغ از اینکه چه کسی اینها را نوشته است و اینکه چه مقدار از آنها کاراحمد خمینی است) در این مدت نگاه کنید تندی لحن شدیدی در آنها مشهود است. طبق روایت آقای منتظری، نامهای از بیت خمینی به قوه قضاییه و قضات کشور فرستاده میشود که بر طبق آن این اعدامها شکل میگیرند. باز به روایت منتظری حتی خامنهای که رییس جمهور وقت بود از این قضیه اظهار بیاطلاعی کرده است. به هر حال آنچه ما در خصوص این اعدامها میدانیم نشانگر این است که موسوی هیچ نقش مستقیمی در این خصوص نداشته است. البته میتوان این اشکال را بر موسوی وارد کرد که ایشان در صورت اطلاع از کم و کیف این قضایا چرا اعتراضی نکرده است، اما وی مسولیت مستقیمی در این زمینه قطعا نداشته است.
در شرایط حاضر اما موسوی اگر میخواهد کاندیداتوری ریاست جمهوری شود نمیتواند این اعدامها را محکوم کند چرا که محکوم کردن آنها به معنای نفی خمینی است و در کشور ما در حال حاضر جامعه و حاکمیت به هیچ وجه آمادگی پذیرش چنین اقدامی را ندارد. تاکید هم میکنم که هر کس دیگر هم بخواهد در این نظام کاندیدای ریاست جمهوری باشد برای او هم قضیه همین است. کاندیدای ریاست جمهوری شدن در نظام جمهوری اسلامی خودبخود به این معناست که فرد کاندیدا مسولیت حفاظت از اصل رژیم را هم میپذیرد. همانگونه که خاتمی هم پذیرفته بود. رییس جمهور را انتخاب نمیکنند تا رژیم را ساقط کند. انتظار از یک رییس جمهور اصلاح طلب این است که ضمن حفظ اصل رژیم آنرا اصلاح کند و فضای جامعه را برای پذیرفتن نقد از حاکمیت آمادهتر سازد. این مساله در زمان خاتمی صورت پذیرفت اما آنچنانکه باید و شاید پیش نرفت. موسوی را انتخاب نمیکنیم که رژیم را از جمهوری اسلامی به یک رژیم کاملا دمکراتیک تبدیل کند. بلکه انتخاب موسوی میتواند فرصتی باشد تا جامعه را به سوی عقلانیت که زمینه اصلی حرکت به سوی جامعه دمکراتیک است سوق دهد. در یک جامعه دمکراتیک است که رییس جمهور میتواند اعدامهای شصت و هفت را هم محکوم کند. ساقط کردن رژیم در قالب انتخابات امکانپذیر نیست. هر کس این هدف را دارد باید برود به فکر روشهای دیگری از مبارزه باشد که اکثرا هم آزموده وبازآزموده شدهاند و نتیجهای هم نداشتهاند.
در جامعه ما که احزاب و ساختار حزبی وجود ندارد انتخابات تنها فرصتي است كه در آن مردم اجازه دارند كه در فرصتي بسيار كوتاه و از روی شعارها و برنامههای نامزدهای انتخابات به یکی از کاندیداها رای دهند. خلاصه عرض کنم که به موسوی میتوان رای داد زیرا او دیدگاه و اندیشهای بهتر و مترقیتراز سایر کاندیداها دارد. موسوی به فرهنگ غیر دولتی باور دارد. او چه در زمان نخست وزیری و چه در زمان ریاستش بر فرهنگستان هنر باعث و بانی خدمات فرهنگی عمدهای بوده است. به موسوی رای میتوان داد زیرا او به استفاده از توان کارشناسی و علمی کشور در اداره مملکت باور دارد و در طول نخست وزیری خود نیز اعتقاد خود به این مسائل را نشان داده است. به موسوی میتوان رای داد چرا که اهل اتلاف منابع کشوربا ایدههای احمقانۀ توزیع پول بین مردم نیست. موسوی کاندیدای بهتری است زیرا که درک صحیحتری از جامعه ما دارد وقتی که میگوید "نظام باید برای بقا خود بازوان بلندی را برای در آغوش گرفتن همه نیروها داشته باشد". به موسوی رای میدهم چرا که با ساختار در هم تیده قدرت در ایران آشناست و توان پیشبرد اهداف خود را در این ساختار داراست. آری من فکر میکنم به موسوی میتوان رای داد.
Thursday, May 7, 2009
چرا به موسوی رای میدهم؟
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
با این شناختی که از موسوی دارید لطفا بازهم بنویسید.نسل جدید نیاز داره که این مرد رو بهتر بشناسه.لطفا تا فرصتی که به انتخابات مونده قلم رو زمین نگذارید
ReplyDeleteman midonam ke age entekhabat azad bashe mir hoseyn president mishe ama hamon tor ke midonim entekhabate iran azad nistesh va nofoze rahbari va gorohe negahban ziade sare hamin ba dekhalate rahbar va ham dastanash emkane pirozi nist
ReplyDeleteage ahmadinejad beshe ke ayandeye siah tari dar pishroye keshvaremon khahad bod
جدیدا شایع است که به هر حال احمدی نژاد رای می آورد. یعنی عده ای به او رای میدهند، عده ای هم به نفع او تحریم میکنند و هم حکومت به نفع او تقلب میکند. مردم معمولی و بیطرف و حتی تحریمیون چنین اعتقادی دارند. این، هم به دلیل زیرکی و فعالیت شبانه روزی آن طرفیها و هم به دلیل سرخوردگی، وازدگی و وادادگی و نسخه های خاله پیرزنکی این طرفی ها است. هنوز جو روانی در جامعه خوب نیست. شاید میرحسین، کروبی و یا یکی از اطرافیان آنها بتوانند در این وقت محدودی که تا زمان انتخابات وجود دارد بر این دسته از مردم، شوک وارد کنند. بدون شوک تراپی (البته از نوع مثبت) آنها بیدار نمیشوند. اگر چنان است که سهند میگوید لازم است که شوک وارد شده از نوع معطوف به آینده باشد و بتواند جایگزین نقارها و کدورتهای کهنه (ولی واقعی) گذشته شود و این صف را پرتر و پرتعدادتر کند.
ReplyDeleteچشم! ما دیگه از موسوی نمی خواهیم پاسخگوی اعدامهای سال ۶۷ باشد! ولی شما هم اگر دستتان به ستاد او می رسد بگویید که دیگر از سرودهای سازمانهای چپِ سرکوب و اعدام شده در دهه شصت، مثل سرود «آفتابکاران جنگل» سوء استفاده تبلیغاتی نکند. یعنی این آقایان اصلاح طلب درون حاکمیت توی این ۳۰ سال نتوانستند یک سرود برای خود دست و پا کنند ؟!؟ آدم یاد ستاد احمدی نژاد می افتد که ۴ سال پیش سرود «یار دبستانی» را تحری کرد و برای تبلیغات مصادره کرد. این توهینی بسیار بزرگ برای من و هم نسلانم، که در ۱۸ تیر دانشجو بودیم، بود.
ReplyDeleteدوست عزیزم
ReplyDeleteبا بخشی از حرفهای شما موافقم اما آیا سوال در مورد کشتار 67 تنها سوال بی جوابی بوده که از موسوی شده؟ من فکر میکنم حتی اگر این قضیه از سمت موسوی محکوم هم میشد از بار این درد کم نمیکرد.
بگذاریم و بگذریم...
اما من یک سوال دارم آیا کسی که بار دیگر ادعای اصلاحات داره نباید شفاف تر باشه؟ نمیگم موضع قطعی نباید برای سوالهایی خیلی اساسی تر از کشتار 67 اماده باشه من به شخصه به جدیت تمام اخبار و از منابع رسمی و غیر رسمی دنبال میکنم و نقدی را از دست نمیدم اما از فکر اینکه اینبار هم بین بد و بدتر انتخاب کنم خسته ام ... این اصلاحات به همون راهی داره میره که 4 سال پِیش رفت و اشتباه به شکل دیگه ای تکرار میشه