Monday, May 31, 2010

حمله نظامی اسراییل به یک کشتی ترکیه‌ای حامل کمکهای انسانی به غزه

لحظاتی پیش خبرگزاری الجزیره گزارش داد که کشتی ترکیه‌ای "ماوی مرمره" که حامل کمکهای انسانی به غزه بود توسط نیروهای نظامی اسراییل مورد حمله قرار گرفته است. ابتدا خبرگزاری سی.ان.ان. ترکی خبر از کشته شدن دو نفر و زخمی شدن بیش از سی نفر داده بود اما اینک منابع اسراییلی از کشته شدن بیش از ده نفر خبر میدهند. کاروان کمکهای ارسالی حاوی شش کشتی بود که کشتی ترکیه ای جلودار آنها بود. بیش از ششصد نفر در این کشتی جای دارند که صدها خبرنگار از آن جمله اند. ویدئوی ارسالی از کشتی "ماوی مرمره" سربازان مسلح اسراییل را در حال ورود به کشتی نشان داده اند در حالیکه هلیکوپترهای اسراییلی در بالای کشتی در حال پرواز بوده‌اند. صدها روزنامه نگار و یک برنده‌ی جایزه‌ی نوبل در داخل این کشتی هستند. گزارشات ارسالی حاکی است که این کشتی در یکصد کیلومتری سواحل غزه و در آبهای بین المللی مورد حمله وحشیانه نظامیان اسراییل قرار گرفته است. سازمان دهندگان این کمکها هدف از ارسال آنها را عملی انساندوستانه در راستای شکستن محاصره‌ی غزه عنوان کرده اند. اسراییل اعلام کرده است که پهلو گرفتن این کشتی در آبهای غزه غیر قانونی است. سازمان دهندگان این تلاشها، این ادعای اسراییل را رد میکنند.غزه قانونا جزئی از اسراییل نیست اما اسراییل به بهانه مسایل امنیتی مرزهای آن را تحت کنترل خود دارد و با محدود کردن ارسال اقلام ضروری برای زندگی مردم غزه آنان را تحت فشار قرار میدهد تا از حمایت ازحماس رویگردان شوند. با کمال تعجب خبرگزاریهای بی بی سی فارسی، رادیو فردا و رادیو زمانه در مخابره‌ی این خبر تاخیر داشتند و بی بی سی نیز خبر حمله را با متنی حاوی توجیهات اسراییل منتشر کرده است. در اولین دقایق انتشار خبر کاربران بالاترین لینکهای متعددی از سایتهای مختلف را روی این وبسایت فرستادند. شاید موضوع داغ بالاترین در این خصوص هم پیش از ارسال اولین خبر بی بی سی فارسی زده شد.
خبرگزاری الجزیره از اولین کانالهای بین امللی در انعکاس گسترده‌ی این خبر بود. ویدئوی زیر از سایت یوتیوب این کانال را ببینید:


Friday, May 28, 2010

لزوم شفافیت مواضع رهبران اصلاح طلب در قبال توافقنامه‌ی هسته‌ای تهران

توافقی که تحت عنوان توافقنامه تهران بین ایران-ترکیه-برزیل به امضا رسید برای دولت احمدی نژاد و برای افراطیون جناح اصولگرا یک شکست مفتضحانه است. برای اینکه ببینید این توافق نامه تا چه اندازه بر علیه همه حرفهایی است که رییس دولت زده بودند همان بس که به سخنرانی 22 بهمن سال قبل ایشان مراجعه کنید. این مساله همانگونه که مهندس موسوی در آن مناظره‌ی معروف به درستی گفت افراطی بود که راه را برای تفریط باز میکرد. یعنی از منظر سود و زیان احمدی نژاد و جناح کیهان توافق نامه تهران ضرری بزرگ برای آنهاست که مجبور به تن دادن به آن شده‌اند (فکر کنم در صورت رد این توافق نامه توسط قدرتهای بزرگ اینها خیلی هم خوشحال شوند). اما این فقط یک طرف ماجراست.
منافع ملی مردم و کشور منظر دیگری است که باید این توافق نامه را از آن منظر نیز مورد بررسی قرار داد. توافق نامه تهران در واقع خواستهای مشخص غرب در قبال مساله هسته‌ای را جامه‌ی عمل میپوشاند. بخش عمده‌ای از اورانیوم غنی سازی شده را از ایران خارج میکند و در قبال آن اورانیوم برای مصرف پزشکی-تحقیقاتی به ایران میدهد. البته بلوک کشورهای 5+1 تمایل داشتند که ابتکار عمل و کنترل بر این تبادل را هم خود بر عهده بگیرند. مخصوصا روسیه که میخواست محل نگهداری این محموله باشد و از این طریق هم به باج خواهی خود ادامه بدهد. این مساله فرع بر اصل ماجرا بود و به نظر میرسد تمایل ترکیه و برزیل برای میانجیگری باعث شد ایران این فرصت را داشته باشد که بر روی محموله ارسالی خود کنترل بیشتری داشته باشد. ترکیه برای نگهداری سوخت مکان بسیار بهتری است تا روسیه. ترکیه کشوری غیر اتمی است و از نظر توانمندیهای نظامی-اقتصادی تقریبا هم سطح ایران است. در صورت نقض توافق، ایران ابزارهای بیشتر و موثرتری برای اعمال فشار بر ترکیه دارد. در حالی که در مورد روسیه ایران تقریبا هیچ اهرم فشار موثری ندارد. ایران میتواند ترکیه را براحتی بر سر مسائلی مثل فعالیت کردها در مرز ترکیه، مسدود کردن مبادلات تجاری مرزی، مساله ارمنستان و آذربایجان و ... تحت فشار قرار دهد. ضمن اینکه دولت اسلامگرای ترکیه شدیدا به دنبال ایفای نقش یک میانجی قابل اطمینان در جهان اسلام را دارد و بعید است که بخواهد تعهدات خود در قبال ایران را نقض کند (برزیل هم دقیقا همین حالت را دارد و به دنبال کسب اعتبار در دنیاست). در شرایطی که ایران در آستانه تحریمهای سخت بین المللی قرار دارد، از این منظر میتوان گفت که توافقنامه تهران در صورت عملی شدن در شرایط حاضر به نفع منافع ملی ایران است و از تبدیل شدن کشور ایران به عراق اواخر زمان صدام جلوگیری میکند.
شاید هم با ملاحظه‌ی این مسائل بود که جمعی از فعالان با تجربه و صادق ملی-مذهبی با کنار گذاشتن مسائل جناحی به سرعت از توافق تهران استقبال کردند (لینک اینجاست). فعالانی مثل عزت ا... سحابی، محمد بسته نگار، تقی رحمانی و ... در متن منتشره‌ی خود خاطر نشان کردند که "حمایت از تبادل سوخت هسته‌ای را در جهت منافع و مصالح ملت ایران می‌دانیم و از آن حمایت می‌کنیم و پذیرش اصل تبادل توسط حاکمیت را نقطه مثبتی می‌دانیم". نکته‌ی دیگر در بیانیه‌ی فعالان ملی-مذهبی دعوت از همه جناح‌های سیاسی بود "تا در برخورد با این مسئله منافع و مصالح عام ملت ایران را بر دیگر منافع خاص، جناحی و فردی ترجیح دهند". اکنون چند روز از بیانیه تهران گذشته است. رهبران جنبش سبز هنوز موضع صریحی در قبال این توافق نامه اتخاذ نکرده‌اند. متنی از مهاجرانی را امروز العربیه منتشر کرد که مرا به شدت نگران کرده است. متن مهاجرانی یک استفاده‌ی جناحی از یک مساله‌ی ملی را به ذهن متبادر میکند. اعمال تحریمهای فلج کننده علیه ایران بیشتر از هر کس به ملت ایران ضربه میزند. رهبران اصلاح طلب نباید به بهانه استفاده‌ی جناحی از این موقعیت چشم بر منافع ملی مردم ایران ببندند. از نظر بنده حتی سکوت آنها هم (که یعنی انتقاد نکنند تا این مصالحه صورت بگیرد) کافی نیست. آقای موسوی و سایر رهبران اصلاح طلب باید شجاعانه در این مساله موضع بگیرند و نشان دهند با سیاستمداران کوته فکری که از هر فرصت برای کوبیدن رقیب استفاده میکنند فرق دارند و منافع ملی مردم ایران را بر منافع کوتاه مدت شخصی و حزبی ترجیح میدهند. یقینا در آینده‌ای نه چندان دور مردم ایران از رهبران دور اندیشی که منافع ملی را قربانی مطامع شخصی خود نکردند تقدیر در خوری خواهد کرد.

Thursday, May 6, 2010

یک مادر ایرانی به دلیل افسردگی بعد از زایمان پسرش را کشت


متن زیر ای.میلی است که امروز به دستم رسید و برای اطلاع و درخواست کمک از خوانندگان وبلاگ اینجا قرار میدهم. اتفاق بسیار ناگواری است و قضاوت نهایی با خود شما!

نرگس مدرسی یک خانم ایرانی مقیم تگزاس است که به دلیل ابتلا به بیماری افسردگی بعد از زایمان اقدام به دفن پسر دوماهه‌ی خود کرده است. هم اکنون وی در تگزاس آمریکا متهم به قتل عمد است و احتمال دارد محکوم به اعدام شود. افسردگی بعد از زایمان بیماری بسیار شایعی است که یک نفر از هر هشت مادر آمریکایی در زمان زایمان بدان مبتلا میشوند. خانم مدرسی که سابقه بیماری اختلال دوقطبی را هم دارد در زمان انجام این عمل وحشتناک (دفن پسرش) تحت مداوای بیماری روانی بود و از یک داروی روان درمانی بسیار قوی به نام زیپرکسا استفاده میکرده است. نرگس بعد از به دنیا آوردن پسر اول خود که اکنون سه سال دارد نیز مبتلا به این افسردگی بود و به همین خاطر هم در بیمارستان بستری شده بود. نرگس یکبار هم در زندان دست به خودکشی زده است که ناموفق بوده است. پدر و سایر اعضای خانواده مدرسی با توجه به شرایطی روانی نرگس این اتفاق را یک تراژدی وحشتناک میدانند و بر این باورند که نرگس از روی عمد و عقل تصمیم به این کار نگرفته است بلکه به دلیل بیماری روانی خود بدون اینکه بفهمد چه میکند دست به این عمل وحشتناک زده است. این خانواده که به دلیل از دست دادن پسر کوچک خود که مسیح نام داشت عزادار هستند مجبورند برای نجات عضو دیگر این خانواده (مادری که اکنون در زندان و در خطر اعدام است) هم تلاش کنند. آنها اقدام به استخدام یک وکیل مشهور آمریکایی کرده اند. این وکیل جرج پرهام نام دارد و در گذشته یک مادر دیگر را که به دلیل اختلالات روانی پنج بچه خود را در آب غرق کرده بود از اعدام نجات داده است. خانواده مدرسی توانایی پرداخت دستمزد سنگین این وکیل را ندارند و برای همین از عموم تقاضای کمک مالی کرده اند. برای همین منظور یک حساب کمک مالی افتتاح شده است که هر کس میتواند با فرستادن چک و یا بصورت آنلاین با استفاده از پی پال به این حساب کمک کند. مصاحبه وکیل این خانواده را در این لینک میتوانید ببینید. وبسایتی هم به همین منظور راه اندازی شده است که در این آدرس قابل دسترسی است. لطفا در هر جای دنیا که هستید این خانواده را در این ایام دشوار یاری کنید.
مرتبط:



Wednesday, April 21, 2010

آواز کشتگان

قرار بود در این وبسایت از تجربه های شخصی خود بنویسم. اما انتخابات عجیب سال 88 اندکی فضای وبلاگ را از آنچه در ابتدا مد نظرم بود دور کرد. اما به هر روی برمیگردم به همان قرار اولی که از تجربه های شخصی بنویسم، لااقل در اکثر نوشته هایم. سعی میکنم بعد از این بیشتر حرف دلم را بزنم و کمتر وارد مباحث سیاسی شوم.
در این چند روز رمانی میخواندم از رضا براهنی بنام" آواز کشتگان". این کتاب قبل از انقلاب نوشته شده و اوایل انقلاب هم به چاپ رسیده است. موضوع داستان متمرکز بر احوالات شخصی است به اسم دکتر بهروز شریفی که یک استاد ادبیات در دانشگاه تهران است و به دلیل نوشته ها و فعالیتهایش به زندان می‌افتد. در ابتدای کتاب گفته شده که تمام شخصیتها خیالی هستند اما با خواندن رمان میتوان دریافت که اتفاقا تمام شخصیتها میتوانند حقیقی باشند و چه بسا بسیاری از آنان چنین هستند. رمان قرابتی بسیار با احوالات شخصی خود براهنی و دوستانش (مثل غلامحسین ساعدی) دارد. در این داستان براهنی توصیفی دقیق از شکنجه هایی میدهد که بر بهروز شریفی اعمال میشوند. شکنجه هایی که از تحقیر در محیط کار گرفته تا شاشیدن در دهان دکتر شریفی توسط ساواک توصیف میشوند. انواع تنبیهات فیزیکی بر روی زندانیان، تهدید زندانیان به تجاوز جنسی نمونه‌هایی از وقایعی هستند که براهنی در لابلای داستان تصویری از آنها را در ذهن خواننده خلق میکند. در این کتاب براهنی با استفاده از هنر داستان سرایی خود مطالب دیگری هم در حاشیه داستان بیان میکند که به نوبه خود جالب و قابل تامل هستند. بیان موشکافانه‌ی نحوه‌ی برخورد جامعه با زندانیان سیاسی آزاد شده از زندان یکی از شاهکارهای این داستان است. نکات جانبی دیگر هم از جمله رابطه‌ی عاشقانه بین دکتر شریفی و همسرش، توصیف برخی رسوم قدیمی (زمانی که دکتر شریفی به یاد خاطرات کودکی خود در تبریز می افتد)، بیان محدودیتهایی که بر کاربرد زبان ترکی اعمال میشود (مثلا زمانی که حجار قبرستان از درج شعر ترکی بر سنگ قبر پدر شریفی سرباز میزند) در کتاب به چشم میخورند. داستان با جان سپردن شریفی در زیر شکنجه ماموران امنیت رژیم شاه به پایان میرسد و قلم براهنی لحظات پایانی زندگی یک روشنفکر آزادیخواه را با زیبایی تمام به اوج میبرد. نکته بسیار جالب درباره این داستان تشابه بسیار زیاد وقایع داستان با شرایط کنونی جامعه ماست. در حالی که بعد از انتخابات دهم ریاست جمهوری، فضای سیاسی ایران میزان بالایی ازانسداد و خشونت را تجربه میکند تو گویی که برخی از صحنه های داستان در همین زمان حال نوشته شده اند چرا که وقایع آن بسیار شبیه همان چیزهایی است که این روزها در خبرها میخوانیم و میشنویم. اگر این کتاب را تا بحال نخوانده اید، خواندن آن را در حال و هوای سیاسی امروز جامعه حتما برایتان توصیه میکنم. با خواندن این کتاب به این گفته براهنی ایمان می آورید که "رمان نویس کابوس تاریخ را مینویسد"

مطالب مرتبط:
متن سخنان رضا سید حسینی در مورد آثار دکتر براهنی را اینجا بخوانید.

Friday, March 19, 2010

سال نو مبارک

سال نو همه مبارک. اميدوارم در سال جديد کمتر سياسی باشيم و بيشتر انسانی.
سالی خوب و پربار برای همه آرزو می‌کنم.

Friday, January 1, 2010

نوشتار جدید آقای ابطحی و چند نکته

آقای ابطحی هم در مورد وقایع روز عاشورا مجبور به موضع گیری شد. ایشان در جدیدترین یادداشت خود در وبلاگشان با تاکید بر حفظ امنیت جامعه و یادآوری حرمت عاشورا در جامعه نوشته اند:
"مخالفان دولت باید بیش از دیگران توجه کنند و سریعتر و صریح تر و با شجاعت این رفتارهای ساختار شکنانه را محکوم کنند و از آن تبری بجویند و حساب خود را از اغتشاش و آشوب و حامیان خارجی آنان جدا کنند تا امکان مطالبات معقول ومنطقی و قانونی برای آنان فراهم باشد".
اقای ابطحی در ادامه با تاکید بر دوری از افراط اعلام کرده اند که "گر واقع بین باشیم و دل در گرو نجات و موفقیت ایران داشته باشیم عقلا و شرعا راه دیگری جز پذیرش رهبری واحد و کشاندن سقف اختلافات به زیر چتر رهبری نظام امکان پذیر نیست. این واقعیت را از زبان همه ی رهبران جنبش فعلی سبز و اصلاحات، بعد از آزادی از زندان به طور مستقیم شنیده ام که ضرورت دارد شجاعت بیشتری به خرج دهند و آن را صریحا اعلام نمایند"
ایشان در ادامه با تاکید بر اینکه همه باید از "مقام معظم رهبری" حمایت کنند از دخالت رسانه های بیگانه در این ماجرا نالیده اند و سپس فزموده اند که خشونت، خشونت می آفریند (توجیهی که بنی صدر هم هنگام کشته شدن بهشتی و یارانش توسط منافقین بکار میبرد) اعلام کرده اند که همه باید به قاعده بازی (منظور پذیرش همان مسایلی که در مورد رهبری گفتند) احترام بگذارند. جالبتر اینکه ایشان در جایجای نوشته خود رهبران اصلاحات را تلویحا به عدم شجاعت متهم کرده و از انها خواسته است تا صادقانه و شجاعانه با مردم سخن بگویند (یعنی از مقام معظم عذر خواهی کنند و بگویند توبه). در نهایت هم مثل همه نوشته های بعد از زندان خود اعلام کرده اند که از عدم رضایت احتمالی بعضیها با نوشته اش آگاه است ولی میخواهد صادقانه بنویسد.
در مورد این نوشته آقای ابطحی، مسایل فراوان است. نکته اول اینکه ادبیات این نوشته بسیار شبیه ادبیات نوشته های زندان است تا ادبیات سابق اقای ابطحی. حالا اگر دوست بازجو این مطالب را مینویسد، لطفا با همان اسم خودش بنویسد تا هم کار مردم هم راحت تر شود و هم کار اقای ابطحی. البته اقای ابطحی هم دیگر زندان تشریف ندارند و اگر واقعا این مطلب مال خودشان نیست میتوانند به سرعت آنرا تکذیب کنند. در صورت عدم تکذیب چاره ای جز این نیست که در مورد این نوشته خود آقای ابطحی را مورد خطاب قرار دهیم. در بیان نکات بعدی هم من با این فرض جلو میروم که نوشته مال خود اقای ابطحی است. قطعا هر وقت ایشان تکذیب کردند، نوشته من هم بلاموضوع میشود.
نکته دوم اینکه اقای ابطحی به عنوان یک فرد میتوانند نظرات خودشان را هر چه باشد ابراز کنند و در این شکی نیست اما چرا ایشان در متن خود سعی کرده اند بارها وانمود کنند که این مطالب نظرات سران اصلاح طلب هم هست ولی نمیتوانند بیان کنند؟ مگر آقای ابطحی سخنگوی خاتمی و کروبی و موسوی است یا مکنونات قلبی آنها را بهتر از خودشان میداند؟ اقای موسوی که همین دیروز بیانیه منتشر کردند و مفصلا نظرات خود را گفته اند پس این شعبده بازی شما چه معنی دارد اقای ابطحی؟
نکته سوم اینکه اگر آقای ابطحی تغییر موضع داده اند که این سخنان هم قطعا حاکی از این تغییر موضع است این هم حق مسلم ایشان است اما کسی که چنین متحول میشود بهتر است اول از نقد و نفی افکار گذشته خود شروع کند و به خوانندگان خود بگوید که دلیل نادرستی افکار قبلی و درستی افکار کنونی وی چیست. قبل از طی این مرحله پذیرش سخنان اقای ابطحی از موضع جدید وی برای من خواننده امکان پذیر نیست.
و اما یک نکته هم محض یادآوری خدمت کسانی عرض میکنم که در دفاع از آقای ابطحی حاضر شدند حتی انصاف را هم زیر پا بگذارند و اعلمی بیچاره را که تنها سوالش از آقای ابطحی درخواست روشنگری در مورد مواضع جدیدش بودبا انواع تهمتها و دروغها تخریب کردند. در این میان به آقایان قاضی زاده (که متنی مغرضانه و سراسر تهمت و توهین ودروغ نسبت به اعلمی منتشر کرد) و علیرضا رضایی (که بر سر موضوع ابطحی اعلمی را تهدید به سکوت ویا لجن مال شدن میکرد) و ابراهیم نبوی (که علاوه بر دروغ و توهین به اعلمی آنقدر ابطحی را تبرئه میکرد که نزدیک بود تاجزاده را بخاطر مقاومت در زندان محکوم کند) باید گفت فاعتبروا. عبرت بگیرید و قلم خود را نفروشید./س
لینک مطلب آقای ابطحی:
http://www.webneveshteha.com/weblog/?id=2146310158
لینک مطلب وقیحانه آقای قاضی زاده: :
http://ghazineveshtehaa.blogspot.com/2009/11/blog-post.html