Monday, April 27, 2009

مصطفی مولوی (رییس ستاد انتخاباتی میر حسین موسوی در آذربایجان شرقی) کیست؟

می خواستم مطلبی در مورد مصطفی مولوی (رییس ستاد انتخاباتی میر حسین موسوی در آذربایجان شرقی) بنویسم. مصطفی مولوی از جمله معدود همرزمان نزدیک شهید باکری است که از جنگ زنده خارج شده است (خواستم بنویسم به سلامت دیدم بیچاره ده ها بار مجروح شده و خیلی هم به سلامت نیست). یادم است در دوره دبیرستان دبیری داشتیم به اسم آقای زجاجی (خدا بیامرزدش، چند سال پیش از دنیا رفت). اولین بار اسم آقا مصطفی را از ایشان شنیدم. آقای زجاجی که آدم بسیار متشخص و به اصطلاح با کلاسی هم بود تعریف می کرد:
"تازه به جبهه رفته بودم. یک روز دیدم یک جوان کم سن و سال سوار یک موتور بزرگ به سرعت آمد و در آن فضای خاکی جبهه موتورش را پارک کرد ورفت داخل یکی از سنگرها. گرد و خاک حاصل از موتور که نشست شروع کردم به داد و فریاد که این چه وضعی است که بچه ای به این سن و سال یک موتور به این گنده گی سوار شده است و اینها خطرناک است باید ال بشود و بل نشود. حرفم تموم نشده بود که یکی آمد و گفت:
- چته حاج آقا چرا داد میزنی؟
- مگه ندیدی یک جوان کم سن و سال چگونه با موتورش آمد و رفت. خطرناک است آقا. اصلا کی به این موتور داده.
- حاج آقا نبین کم سن و سالی اونو. ایشون معاون لشکر هستند. مصطفی مولوی که میگن ایشون هستند.
برای چند لحظه گیج شدم. اسم آقا مصطفی و تعریف شجاعتهای اونو شنیده بودم اما هرگز نمیدونستم که این چنین کم سن و سال است."
آری خاطراتی از این دست در مورد مصطفی مولوی شنیده بودم که بیشتر شبیه افسانه ها بود. اما هیچ هم افسانه نبود. هم مصطفی حی و حاضراست و هم برخی از آنانکه حضورش را درک کرده اند. مصطفی مولوی افسانه نیست
سردار حاج مصطفي مولوي ; جانشين شهيد « مهدي باكري » در لشكر عاشورا از جمله رزمندگاني است كه از اوايل تشكيل سپاه به اين نهاد پيوست و عليرغم اينكه بارها در عملياتهاي مختلف همچون طريق القدس والفجر 8 و كربلاي 5 بشدت زخمي و شيميايي شد ولي تا آخرين روزهاي جنگ با حضور مستمر خود در جبهه هاي دفاع مقدس روح اسلام انقلابي را در پرتو جنگ استمرار بخشيد.
وي متولد سال 1338 شهرستان ميانه است . در سال 57 پس از اخذ ديپلم در رشته برق دانشگاه تهران قبول شد و به دليل جريانات انقلاب فرهنگي و اعزام به جبهه از ادامه تحصيل بازماند. بعد از اتمام جنگ براي دومين بار از طريق كنكور سراسري قبول شد و در سال 75 در رشته عمران از دانشگاه تبريز فارغ التحصيل گرديد.

مصطفی مولوی از اول تاسیس تیپ و بعدها لشکر عاشورا در کنار شهیدان مهدی و حمید باکری بود. شهید مهدی باکری علاقۀ بسیار به او داشت و شهید حمید باکری همیشه تعریف می‌كرد كه ما در لشگر بدون آقا مصطفی نمی‌توانیم كاری بكنیم.
بالاخره سرتان را درد نیاورم . رفتم تو اینترنت تا اطلاعاتی شسته رفته در مورد مصطفی مولوی پیدا کنم. دریغ از یک لینک مفید که بتواند یک سری اطلاعات عمومی و پایه در مورد آقا مصطفی بدهد. یک لحظه پیش خودم فکر کردم اگر کسی دنبال اسم خود من تو اینترنت می گشت خیلی بیشتر از این اطلاعات کسب میکرد. آری در این فضای بیکران اینترنت من عاجز شدم از پیدا کردن صفحه ای که در آن یک زندگینامه ای یا یک اطلاعات پایه از مطصفی مولوی موجود باشد. واقعا که شرم آور است. حالا اگر آقا مصطفی شهید شده بود الان چندین نفر با دادن اسم و رسم او و چسباندن خود به او وزیر و وکیل شده بودند. همچنانکه به قول خود آقا مصطفی خیلی ها که در آن زمان از اسم جنگ هم می ترسیدند با تعریف خاطره های دروغین ازمهدی باکری به آب و نان رسیدند. واقعا که قصه پر غصه ای است این اخلاق جامعه ما. در مورد مصطفی مولوی که جستجو کنید دو نوع عنوان خبری جلب توجه می کند یکی اینکه ایشان رییس ستاد موسوی شده اند (انگار مطصفی همان لحظه از مادر متولد و مسول ستاد شد و قبل از آن هیچ نبود). لینکهای دیگری که می بینید خاطرات جبهه است در مورد شهید باکری. و البته اسم مطصفی مولوی هم در همه خاطره های باکری هست. در لابلای یک خاطره از حمید باکری چنین میگوید:
"تخریبچی داشت مین‌ها را خنثی می‌كرد كه مجروح شد و من (مصطفی مولوی) رفتم محور را باز كردم . حمید (باکری) از آن‌جا رد شد . آتش آن‌قدر سنگین شد كه من مجروح شدم . حمید برگشت آمد دستور داد مرا ببرند عقب . عراق دو تا كانال داشت . یكیش نزدیك خط ما بود یكیش نزدیك خط خودش . مرا بردند توی یكی از این كانال‌ها . هنوز با مهدی ارتباط داشتم . نمی‌دانست من مجروح شده‌ام . خودم هم چیزی نگفتم . هی دستور می‌داد كجا برویم و چی كاركنیم . چند تا از بچه‌ها را فرستادم جلو . آتش طوری بود كه فقط از یك محور توانستند بروند پیش . بقیه كپ كرده بودند .
مهدی گفت « بچه‌های همت می‌خواهند از مسیر ما بروند . می‌توانی ببری‌شان ؟ »گفتم « من آخر … »
گفت « خدا اجرت بدهد . دارند می‌آیند . بردار ببرشان ! »
روم نشد بگویم زخمی‌ام ، ولی به نیروهای همت نمی‌شد نگفت. چون خودشان دیدند . گفتند « اشكال ندارد . چهار نفر می‌گذاریم با برانكار بیاورندت . »
با برانكار و زیر آتش شدید رفتیم آن‌جا كه باید می‌رفتیم ، بالای تپه .
گفتم « همین جاست . »
گذاشتندم زمین و رفتند محور خودشان را گرفتن. ...."
از مردی که زخمی و روی برانکار هم از جنگ کناره نمیگرفت اکنون کسی چیزی نمیداند جز در بهترین حالت چند تا خاطره. اگر اطلاعات بیشتری در مورد آقا مصطفی پیدا کردم حتما اینجا خواهم نوشت. به هر حال فعلا هر خبری هم هست در مورد این است که مصطفی مولوی رییس ستاد مهندس موسوی در تبریز است.
از افراد دیگریکه در ستاد موسوی در آذربایجان شرقی فعال هستند یکی هم دکتر کریم عابدی است. دکتر عابدی هم از مردان نیک روزگار است که مسول دفتر جبهه مشارکت در آذربایجان شرقی هم می باشند. ایشان زمانی معاون سیاسی استاندار آذربایجان شرقی بودند (زمان خاتمی و استانداری محمدزاده و سبحان الهی). دکتر عابدی مدیری تواناست و از معدود مشارکتی هایی است که من خوشم می آید. عابدی اکنون دانشیار دانشکده مهندسی عمران است و ایشان هم اگر اشتباه نکنم از بر و بچه های جنگ هستند. امیدوارم با فعالیت مردان مردی چون عابدی و مولوی شاهد انتخاباتی عالی در آذربایجان شرقی باشیم.
برای عکس روز هم تصویری از مصطفی مولوی در کنار شهید باکری را اینجا می گذارم. این عکس را از تو سایت ایترنتی روزنامه جمهوری اسلامی پیدا کردم.

No comments:

Post a Comment